پای دل
یادش بخیر…
مسیر بهشت…تخت های کنار دیوار زیر سایه نخل ها…
رانندگی های خطرناک و بدون گواهینامه رانندهای عراقی “مهدی بگو یواش بره"…
پیرزن های عرب، استاد تمام حفظ تعادل ساک دستی روی سرشان…
فقط شای عراقی گفتن ها…
فلافل های صفی مشایه…
تل پتو و تشک های ابری ته موکب…
برای رفیقت غذایی که دوست داشت رو میگرفتی…
له شدن تو صف تفتیش…
کالسکه های دوقلو…
ترکیب صدای خش خش سبد میوه که با طناب دنبالشون میکشید…
کوه خرما و ارده و کنجد…
عطر زدن های بچه ها…
دستمال کاغذی هایی که رد نمیکردیم…
مای البارد، مای البارد ها…
مبیت للنساء موجود…
بعضی دنبال المبیت للنساء جدا للرجال جدا ?
قهوه جوش های طلایی و قهوه های تلخ عربی…
یادش بخیر…
موکبها…
المبیت ها…
قیمه نجفی…
پتوی نرم گلبافت…
صدای زنگ موبایل ها…
خورخور بغلی…
کوله و چفیه زیر سر…
صدای خرت خرت دمپایی…
منتظر زیر عمود نشستن…
نگه داشتن علم علمدار کاروان…
سرفه های خشک…
شربت آبلیمو…
دربه دری دیدن آقا…
آب انار نجف…
چای تا کمر قند عراقی…
موبایل های بدون نت و رها از دنیا…
و خوابی عمیق و شیرین روی خاک نجف به کربلا
یادش…
نشدیم لایق دیدار امسال…
با پای دل راهی شدیم…
#آقا مارو دور ننداز…
#گر-چه-دوریم-بیاد-تو-سخن-میگوییم