آقای تنها...

  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

پای دل

20 مهر 1399 توسط اقای تنها...

 


یادش بخیر…
مسیر بهشت…تخت های کنار دیوار زیر سایه نخل ها…
رانندگی های خطرناک و بدون گواهینامه رانندهای عراقی “مهدی بگو یواش بره"…
پیرزن های عرب، استاد تمام حفظ تعادل ساک دستی روی سرشان…
فقط شای عراقی گفتن ها…
فلافل های صفی مشایه…
تل پتو و تشک های ابری ته موکب…
برای رفیقت غذایی که دوست داشت رو میگرفتی…
له شدن تو صف تفتیش…
کالسکه های دوقلو…
ترکیب صدای خش خش سبد میوه که با طناب دنبالشون میکشید…
کوه خرما و ارده و کنجد…
عطر زدن های بچه ها…
دستمال کاغذی هایی که رد نمیکردیم…
مای البارد، مای البارد ها…
مبیت للنساء موجود…
بعضی دنبال المبیت للنساء جدا للرجال جدا ?
قهوه جوش های طلایی و قهوه های تلخ عربی…
یادش بخیر…
موکبها…
المبیت ها…
قیمه نجفی…
پتوی نرم گلبافت…
صدای زنگ موبایل ها…
خورخور بغلی…
کوله و چفیه زیر سر…
صدای خرت خرت دمپایی…
منتظر زیر عمود نشستن…
نگه داشتن علم علمدار کاروان…
سرفه های خشک…
شربت آبلیمو…

دربه دری دیدن آقا…
آب انار نجف…
چای تا کمر قند عراقی…
موبایل های بدون نت و‌‌ رها از دنیا…

و خوابی عمیق و شیرین روی خاک نجف به کربلا
یادش…

 

نشدیم لایق دیدار امسال…cry

با پای دل راهی شدیم…

 

#آقا مارو دور ننداز…

#گر-چه-دوریم-بیاد-تو-سخن-میگوییم

 نظر دهید »

احسن الحال تویی!

02 فروردین 1399 توسط اقای تنها...

 

تویی که از رگ گردن به نزدیک تر هستی حتی..ببین…

سال هاست که می آیم و باز نمی رسم به تو…

من و چشمان بسته و راه پرنشیب…

ومن دوباره ناشکیب ومن غریب…!

و خودت شاهدی

این همه فریب…

نوروز که میشود

با خودم میگویم آخر من کجای این یا مقلب القلوب را اشتباه خوانده ام که هنوز لایق احسن الحال تو نیستم؟!

اما امسال دعای سال تحویلم را عوض خواهم کرد..

خودت را میخواهم امسال

در کنار احسن الحال

تو و فقط تو خدای من.!

 2 نظر

جشن انقلاب

22 بهمن 1396 توسط اقای تنها...

امروز وقتی به سمت راهپیمایی میرفتم  واون شوروهیجان و عشق مردم رو تو این روز دیدم باخودم گفتم فرض کن الان دقیقا همون زمان انقلابه..همون روز ..واقعا مردم چقد خوشحال بودن از این پیروزی..ازاینکه مقاومت هاشون با وجود همه ی سختی ها نتیجه داده،باخودم میگفتم اونا تو زمان مبارزه هم خوشحال بودن ..چون باایمانشون مبارزه میکردن وهمین اعتقاد باعث شد که روزبه روز به پیروزی نزدیک بشن وبا وجود سختی ها و ناراحتی ها امیدشون رو از دست ندن و بیشتر از قبل تو راه مبارزه بمونن وحالا..قریب چهل سال هنوز که هنوزه مردم با همون شورواشتیاق میان و این روز رو باشکوه تر از هرسال برگزار میکنن..توی کتابای مختلف میخونم واززبون خیلی ها میشنوم که این انقلاب  به این سادگی ها بدست نیومده..به قول اون شاعر:خون دلها خورده ایم..ما حتی شهدای زیادی دادیم،

ولی مهم..

تو این زمان اینه که بدونیم:

راه هنوزمبارزه ادامه داره …

مردم وجوونای زمان انقلاب خوب وظیفه وتکلیفشونو شناختن و اون رو به نتیجه رسوندن

وحالا ما..مردم وجوونای زمان بعد از انقلاب  باید وظیفه و تکلیفمونو بدونیم و اون رو به نتیجه برسونیم

با خودم میگفتم باوجود همه ی حمله ها و ضرباتی که دشمن داره به ما وارد میکنه و همه ی سعیش براینه که  نسل جوون مارو از انقلاب جدا کنه ولی هنوزکه هنوزه موفق نشده و با فضل الهی ووعده ی حقیقی قرآن که ان الباطل کان زهوقا هست وباعلمداری رهبرعزیزمون و بصیرت وتلاش مردم این انقلاب، وصل به پیروزی نهایی یعنی ظهور حضرت حجت(ارواحنافداه) ختم خواهد شد..

 

ماهم امروزرفتیم

به عشق رهبر عزیزترجانمون..

 2 نظر

بایسته های یک پژوهشگر

28 آذر 1396 توسط اقای تنها...

 

1-یک پژوهشگر باید از روحیه و توان اخلاقی و علمی برخوردار باشد.
2-یک پزوهشگر باید با انگیزه و پراشتیاق باشد.
3-یک پژوهشگر باید از روحیه ی پرسشگری برخودار باشد.
4-یک پژوهشگرباید هرچیزی را قبول نکندواز تردید علمی و دلیل طلبی برخوردار باشد.
5-یک پژوهشگرنباید خود را زندانی باورهای شایع کرده و تحقیق را به تکرار و تقلید آلوده کند.
6-یک پژوهشگربایددررسیدن به نتیجه مطلوب ومناسب موفق باشدواز نگرش عمیق وبینش دقیق برخودار باشد.
7-یک پژوهشگربرای یافتن نتیجه ای می کوشد که دیگران یانتوانسه یا فرصت آن را نیافته اند

که آن را بدست آورند.
8-رعایت نقد عالمانه و رعایت ادب قلم و پرهیز از ارائه مطالب تنش زا و چالش برانگیز

 1 نظر

هستم ز غمش ،چنان پریشان که مپرس..

25 آبان 1396 توسط اقای تنها...

سلام زلزله…

دیشب که آمدی…
من ولیلا و حمید را در خواب بردی
نمی دانم دفتر مشقم را از زیر آوار پیدا می کنند یا نه،تو به خانم معلم بگو که تکلیفم را نوشته بودم
راستی بقیه آدم ها هم ، تکلیف شان را انجام داده اند ؟

دیشب حمید هم که قول داده بود کمتر شلوغی کند دیگر ساکت شد
ساکتِ ساکت ، برای همیشه ..
همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر بنام سقف بر سرمان انباشته بود ، پیکرهای کوچک مان را در هم کوبید و …
حمید نگران ترس لیلا از تاریکی بود و می گفت نترس آبجی من هستم

ولی بعد از مدتی ،دیگر نه حمید بود و نه لیلا و نه من
می دانی زلزله ، ما که رفتیم… ولی روح کوچکمان دید که خیلی ها آمدند
هم آنهایی که هیچ گاه در روستایمان ندیده بودیم شان
لودر هم آورند ، با کلی کمپوت شیرین و بسته های غذا ،ولی ما دیگه نبودیم ،
اگر هم بودیم که با دهان پر از خاک … بگذریم
لودر که می دانی چیست؟همان ماشینی که در شهر ها برای ساخت خانه
از آن استفاده می کنندودر روستا ها ، برای برداشتن آوار از سر مردم
مصاحبه هم کردند که قرار است وام بدهند
و دستور داده اند خیلی خیلی خیلی سریع باشد
همان وامی که به دلیل نبودن ضامن برای پدر
برای دادن نصف آن نیز ، هرگز موافقت نکردند
کاش قبل از آمدن تو ، وام را داده بودند


تا پدر خانه بهتری برایمان بسازدتا پدر مجبور نباشد هی با گل و سنگ سقف را بپوشاند

وای پدر ، چقدر سنگین کرده بودی ، این آوار را..نمی دانم زلزله
شاید برای دادن وام پدر ، به پادرمیانی تو احتیاج داشتند

می دانی زلزله
با آمدن تو ، روستای ما را شناختند!!
می گویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد ، درست
ولی مگر کمک به روستاییان برای زندگی بهتر ، ثواب ندارد؟
راستی چرا برخی آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلب شان به ۷/۳ ریشتر لرزه احتیاج دارند ؟

می دانی زلزله به چه فکر می کنم
به روستای بعدی ، ثواب بعدی ، درمانگاه بعدی و دستورات بعدی به پدرهای روستاهای دیگر که با تنگدستی ،
آوارهای بعدی را تکه ، تکه ، تکه بر سقف خراب خود می چینند
تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را از زیر آن بردارند..

دلم برای لیلا و حمید و مریم های روستاهای بعدی می سوزد

می دانی زلزله
ما که رفتیم…
ولی خدا کند روزی بنویسند :
” ز” مثل ” زندگی”

 2 نظر

جهان مانند کشتی است

27 مهر 1396 توسط اقای تنها...

فرض کنیدهمه ما در  یک کشتی هستیم درمیانه اقیانوس

اگر یکی از مسافران بخواهد کشتی را سوراخ کند باعث آمدن آب به کشتی شود آیا ما به او این اجازه را میدهیم؟

یا میگوییم به ما ربطی ندارد؟آیا این فرد میتواند ادعا کند که محل خودش را سوراخ میکند و کاری به ما ندارد؟

اگرما بی تفاوت باشیم آیا جان همه ی مسافران به خطر نمی افتد؟؟

این جهان نیز مانند کشتی است و ماهمه ی انسان ها مسافران این کشتی هستیم.

نمیتوانیم نسبت به گناهانی که انجام میگیرد بی تفاوت باشیم،

چرا که آن گناه باعث از بین رفتن همه جامعه می شود و همه جامعه را به هلاکت می اندازد نه یک فردخاص را.

گناهان منحصر درگناهان فردی نمیشود وبعضی از آنها به ترویج مسایل انحرافی درجامعه شایع میشود.

جامعه اسلامی نیزمانند کشتی اگر کسی گناه کندضررش به همه ی جامعه میرسدمثل همان سوراخ کردن کشتی و اگر کسی کار خیر انجام دهد نفعش به همه ی جامعه میرسد،

برای همین ما وقتی درآن کشتی آن مسافر را نهی میکنیم و دعوتش میکنیم به سالم نگه داشتن کشتی پس درجامعه ی اسلامی نیز همینطور است.

پس وقتی انسان درمقابل بدی ها بی تفاوت نباشد،دغدغه داشته باشد برای ازبین بردن آنها و براساس دغدغه طبق مسایل شرعی عمل کند.

چه بسا که یک قسمت ازسبک زندگی حسینی که همان بی تفاوت نبودن نسبت به منکر و امر به نیکی هاست عمل میکند

تادرپایان جامعه اسلامی با همه ی مسافرانش به سلامت به مقصد برسند.

که چه بسا خدا هم مارا اینگونه میپسندد که نسبت به دیگران و کار بد، در کشتی جامعه اسلامی بی تفاوت نباشیم.

وچه بسا که خوده امام حسین عیله السلام  خود سفینه نجاتی است و نیزدراین راه مارا نیز یاری خواهد کرد.

 

منبع:کتاب سبک زندگی حسینی

 نظر دهید »

نگاهی رفیق همیشگی ام...

01 شهریور 1396 توسط اقای تنها...

دل را

به فدای

قدمت میریزم

یک بار دگر

اگر تو تکرارشوی…

+یکم شهریورماه تولد دوست شهیدم..

خوشبحاله آسمان که با یاره من همسایه است ..

خوشبحالت که بی محابا میخندی …

ومن

درست اینجا

وسط این زمین خاکی :

چه بی اثر میخندم…

چه بی ثمر می گریم…

نگاهی رفیق همیشگی ام..

+کمکی سردار بی دست …

 2 نظر

اوصیکم به خواندن!!!!

29 مرداد 1396 توسط اقای تنها...

 

 

دنبال یک بی نهایت هستم؛ خسته شده اماز هر چیزی که یک زمانی تمام می شود.

به هر کدام از بودهای دور و برم که دلبسته ام،

بعد از مدتی، کوچکی شان افسرده و دل مرده ام کرده است…

عالم و آدم نمی تواند دل خواهم بشود…
بین گل سرهایم چشم می چرخانم.

بیشترشان را پدر همیشه غایبم خریده است.

چه قدر با هدیه هایش به دنیای دخترانه ام سرک می کشید!

گل سرها را یکی یکی بر می دارم و نگاه شان می کنم.

چرا هر بار کنار هر هدیه ای که می خرید، حتما یک گل سر هم بود؟!
خنده ام می گیرد از جواب هایی که دارد به ذهنم می رسد.

بی خیال می شوم و با آخرین گل سری که آورده بود، موهایم را می بندم.

 

+اوصیکم به خووندن این کتاب اعجاب انگیز..به چندبار خوندندش..

فوق العادس.هرچقدرم ازش تعریف کنم کمه..زیر سنگم شده پیداش کنین دوستان کوثرنتی.

 

-رنج مقدس، به قلم نرجس شکوریان‌فرد، داستان لیلا دختری است که در تضاد بین داشته‌های خود و‌خانواده و اجتماع متحیر مانده است.

لیلا به خاطر موقعیت کاری پدرش که در مأموریت‌های فرامرزی است،

مجبور است دوری و سختی‌هایی را تحمل کند و تحمل این سختی‌ها و مشکلات نبود پدر،می‌شود

ناهنجاری‌های برخوردی او با اطرافیانش.
زندگی لیلا پر از لحظات تنهایی است و این تنهایی‌ها فرصت‌هایی برای تفکر او ایجاد کرده است.

او معیارهایی را برای زندگی آینده‌اش برگزیده که شاید اجبار شرایط و زمانه، در آن نقش داشته و حالا می‌خواهد مختارانه و آزاد، مسیر زندگی‌اش را متفاوت جلو ببرد.
در این داستان، خواننده، شاهد درگیری‌های شخصیت‌های داستان است که هر کدام به نوبه‌ی خود،

رنجی دارد که زندگی‌اش را تحت الشعاع قرار می‌دهد

. رنج مقدس یک تابلو از زندگی افراد اطراف ماست.

چه خوب، و چه بد. داستان می‌گذارد که هر شخصیتی، خودش، آنچه که زندگی‌اش را تحت‌الشعاع قرار داده است دریافت کند

و پیش از آنکه بخواهد تمام مشکلاتش را بر گرده‌ی دیگری سوار کند، نقش خودش را در زندگی‌اش ببیند.
رنج مقدس با واقعیاتی همراه است که لحظه لحظه در زندگی دختر و پسر، زن و مرد ،

مذهبی و غیر مذهبی جریان دارد. گفتگوها و‌ عکس العمل‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و شادی‌ها و غم‌هایی که حجم سنگینی از درد را بر قلب‌ها و زندگی‌ها می‌اندازد. داستان رنج مقدس، جریان همین امروز دنیای ماست که داریم در ان غلت می‌زنیم.
این کتاب، لذت ساعت‌های متفاوت مطالعه‌ی خانواده‌ی ایرانی را در کام مخاطب می‌نشاند.

 2 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 14

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • زینت السادات میری
  • سید میرکمالی

رتبه

    قالب وبلاگ
    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ

    قالب وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس