آقای تنها...

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

​حکايت ما حکايت حُرّ است و حکايت او حکايت امام

13 تیر 1395 توسط اقای تنها...

حکایت ما حکایت حُرّ است، می‌پنداشتیم مأموریم و معذور؛ می‌پنداشتیم نمی‌توانیم نفسْ‌مان را اطاعت نکنیم.

و حکایت ما، حکایت حُرّ است؛ خدا هم می‌داند امام را دوست داریم.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ سر درگمیم. در جو بدی‌ها گرفتار شدیم؛ ذاتمان بد نیست، جانمان بد نیست؛ امام را دوست داریم.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمی‌کردیم مخالفت ما، گناه ما، کار را به اینجا می‌کشد که شمشیر‌های ناجوانمردانه غیبت امام را احاطه می‌کند.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمی‌کردیم که من و کوتاهی‌های من هم می‌تواند مانع حرکت او گردد و یا باعث غم و اندوه او و همراهان و همدلانش.

و حکایت ما حکایت حُرّ است؛ خدا می‌داند پشیمانیم!

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ به ارزیابی رسیده‌ایم. چه کنیم؟ ولی خدا را همراه شویم یا یزید و ابن‌زیاد شهوات و نفسْ‌مان را؟ کمی حریت و آزادگی می‌خواهد.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ به نتیجه رسیده‌ایم عذر تقصیر به محضر امام خود بیاوریم و از خود او مدد بخواهیم. به دامن او متوسل شویم و از ساحت مقدس او عذرخواهی کنیم که طبیب است و درد حُرّ را می‌داند.

حکایت ما حکایت حُرّ است و زبان ما همان مطلب (هزاران چو ما بی سر و پایی فدای یک موی حر) که آیا چو منی را هم به محضرت پناهی هست؟

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ راه‌ها را رفته‌ایم و خسته‌ایم؛ از سپهسالاری شیطان خسته‌ایم. از سربازی و فرمانروایی جنود شیطان خسته‌ایم. نوکری امام را برگزیده‌ایم.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ بین جهنم و بهشت انتخاب می‌کنیم و به یقین بهشت را بر می‌گزینیم.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ نیامده‌ایم فقط اشک خود را به امام عرضه کنیم که قرن‌ها بسیاری گریسته‌اند و عُمرِ سعد‌ها گریستند و هتک حرمت کردند و خیمه‌ها آتش زدند و سرها به نیزه بردند.

حکایت ما حکایت حُرّ است، که اشکمان را با سوار بر مرکب یاری شدن و بیعت و جان‌فشانی برای ولی خدا گره زدیم. شاید کمی از بار شرمندگی‌مان بکاهد. شاید خجالت فراموشی و از یاد بردن آقا را کم کند.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ سر در گریبانیم. چهره گریانیم. با عمق وجود پشیمانیم.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ خسته، نادم و پشیمان. می‌تواند امام نپذیردمان، که ما دلش را به درد آورده‌ایم. می‌تواند ردّمان کند؛ اما حکایت او حکایت امام است و حکایت ما حکایت حر.

و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود؛ مردانه گذشته را جبران می‌کردیم. امام را یاری و جان فدایش می‌کردیم.

و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود؛ محبت و دعای امام شاملمان می‌شد، سرمان را به زانو می‌گرفت و منزلتی به عظمت حُرّ می‌یافتیم كه البته کسی به عظمت یاران امام حسین(ع) - حُرّ و دیگران- نخواهد رسید.

و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود، عاقبت او بخیر شد و ما هنوز در میانه را و امتحانات فراوان..

کاش می شد مثل حر باشیم و به پای امام مان پیر شویم

 11 نظر

​پیام علامه حسن زاده آملی به تمام حاضرین در دنیای مجازی!!!

08 تیر 1395 توسط اقای تنها...


مرکز رسانه ای بیان پیام علامه حسن زاده آملی به تمام حاضرین در دنیای مجازی را به مخاطبین عزیز تقدیم می دارد

1- حق را با یاد کردن و تکرار کردنش زنده کنید.


2 - باطل را با ترک کردنش نابود کنید.
3 - از تصاویر حرام و غیرشرعی پرهیز کنید.
4 - از بحث‌های بیهوده بپرهیزید.
5 - از جوک‌هایی که دین و عبادات و مقدسات و اشخاص و ملت‌ها و قومیت‌ها را مسخره می‌کند، بپرهیزید.


6- مصدر نقل شایعات نباشید و قبل از نقل و انتشار هر حدیث یا روایت یا داستان و خبری از صحت آن مطمئن شوید.
7- بگذارید آن کلامی که می‌فرستید به‌نفع شما گواهی دهد نه علیه‌تان.
8- خودتان را کلید خیر و قفل شر قرار دهید.


9-هر متنی و پیامی که می‌فرستید به‌منزله تأیید و با امضای شماست. نگو که به من رسیده و کپی کرده‌ام.


10- تمام سعی خودتان را برای استفاده بهینه از این تکنولوژی به کار بگیرید و از آن برای دعوت الی اللّه و امر به معروف و نهی از منکر و آموزش مسائل دینی و فرهنگی و علمی و آموزشی استفاده کنید یعنی به‌عنوان یک اصلاحگر به‌تمام معنا، و نیت خودتان را درست و خالصانه کنید.

11- برای بیان حق مجاملات و رودربایستی را کنار بگذارید٬ دین و حق بر هر چیز مقدم و شایسته‌تر هستند.
12- تصویر پروفایل شما و پیام‌هایتان معرف شخصیت شماست.

 14 نظر

ولی من قصد ماندن دارم..!

27 خرداد 1395 توسط اقای تنها...

 


رمضان از دست می رود یا من؟

همه چیز مثل قبل است این ماه با ماه گذشته تفاوتی نداشت!

فقط کمی ساعت غذایی مان تغییر کرده است

ومن فقط گرسنه وتشنه بودم!

رمضان دارد می گذرد…

شکم خالی شد!

اما هنوز دل پر است از غیر تو!

خدایـــا نکند نسخۀ رمضانت هم جواب ندهد مرا؟!

خدایـــا گفتم دست خالی،

زشت است…

مهمانی رفتن!!

دست پُر آمده ام

دستی پُر از گنـاه

چشمی پُر از امیـد

بمانم یا برگردم؟!؟

ولی من قصد ماندن دارم!

گفته ام به او هم تاصاحب خانه را نبینیم از جایم تکان نمی خورم…

 

 

 10 نظر

شهر رمضان...

24 خرداد 1395 توسط اقای تنها...

✅حجت الاسلام صدیقی: اگر مردم باطن ماه مبارک رمضان را می دانستند!

در رویایات آمده است “اگرمردم می دانستند در باطن ماه مبارک رمضان، خداوند چه عطایایی برای مهمانانش ذخیره کرده است آرزو می کردند تمام سال ماه رمضان باشد".

اگر انسان روایات و آیات را درباره ماه رمضان ببیند، از شوق روح او پرواز میکند.

♦️هیئت عشاق الحسین، خرداد 94♦️


✅حجت الاسلام مؤمنی: از امور موثر در مراقبه روح و جسم ،روزه است

از اموری که در مراقبه روح و جسم موثر است روزه است که متاسفانه افراد توجه نمی کنند آن هم در این ماه باید توجه ویژه شود.

خدا مهمانی ای ترتیب داده است که در منازل خودمان است.

ما روی نیاورده ایم به ماه مبارک بلکه خدا و ماه مبارک روی آورده به سوی ما؛ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ.

در این ماه هم برکت هست، هم مغفرت، هم رحمت و هم اموری که در توجه دادن خدا به خود باید انسان از آن استفاده کند.
در توجه دادن خدا به خود انسان باید چه کند؟ امتثال اوامر الهی و اجتناب از نواهی الهی.

در این ماه نفس می کشید عبادت است، راه می روید عبادت است .این ماه سرشار از برکت است. ماه هوشیاری است.

♦️شب اول ماه مبارک رمضان در مهدیه تهرانپارس، خرداد ماه 1394♦️

 

 9 نظر

روزه، تمرینی برای مخلصانه زندگی کردن

24 خرداد 1395 توسط اقای تنها...

 

✅حجت الاسلام علی پناه: روزه، تمرینی برای مخلصانه زندگی کردن

حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبۀ فدکیه فرمودند که خدا روزه را قرار داد برای ما تا یک تمرینی باشد برای اخلاص.

چون وقتی نماز می خوانی همه می بینند، ذکر که می گویی همه می بینند، اما تنها عمل خیری که خفی و پنهان است روزه داری است.

روزه تمرینی است برای اخلاص و مخلصانه زندگی کردن.

خداوند می فرماید: روزه برای من است و اجر روزه هم خود من هستم. خود خدا اجر روزه است،چرا؟ چون این عمل خالصانه است.

هرکس در این عالم با اخلاص عمل کرده است برده است و نام و نشان و عزت پیدا کرده.

منبع:وارث

هیئت پیروان امام حسین(ع)، خرداد 95♦️

 

 5 نظر

دلگیرم حاجی...

11 اردیبهشت 1395 توسط اقای تنها...

دلگیــــرم حاجی … !!

هر چه که  می می دَوَم…،

به گــَرد ِ پایتان هم نمیرسم..

مسئلـــه یک سربند و یک لباسِ خاکی نیست ..

حاجی…

هوای دلم از حدِ هشدار گـــذشته ….

روبروی عکست ایستاده ام و به نگاهت خیره مانده ام…

تو هم چشمهایت مدتهاست به من خیره شده و من مثل کودکی لجباز به هر سو میدوم تا به خیال خودم دیگر تحت تعقیب چشمهایت نباشم…!

گم میشوم میان دلبستگی های روزانه ام…

و با چشمهایی اشک الود دوباره به التماس یک نگاه دیگر بر میگردم سمت تو…

دوباره نگاهت را به زندگی ام گره میزنی!

راه روشن میکنی برایم..

و من دوباره لجبازی های کودکانه ام را از سر میگیرم و غفلت زده خودم را به جاده خاکی میزنم!

حس یک کور محروم از روشنایی رهایم نمیکند!

نمی بینم تورا… و این درد دارد!

این طور نمی شود! هنوز عاشق نشده ام…!

هنوز فاصله دارم… تا مرد میدان عشق شدن!

برای همین است که معنی نگاه هایت را نمیفهمم…

گم شده ام… چون تورا گم کرده ام…

باید فکری به حال این دل کرد که فقط مدعای عشق است!

وگرنه این دل کجا و…

رسیدن به قافله ی عشق کجا ؟!؟

 27 نظر

جوان ایرانی،بازیچۀ دست غربی ها نیست

09 اردیبهشت 1395 توسط اقای تنها...

ساعت 9 صبح است.خورشید در آسمان… .

حاج رضا،آرایشگر پیر محله،با گفتن یک بسم الله درب سلمانی(آرایشگاه) را باز می کند….

چند دقیقه بعد پسری جوان وارد سلمانی میشود:

- سلام حاج رضا.

-به به. سلام آقا سینا. چه عجبه…یادی از آرایشگر پیر محلتون کردی….چطوری ؟خوبی؟

- ممنون.شما خوبید؟

حاج رضا با خنده می گوید:

- شما که خوب باشی ما هم خوبیم.بفر ما تو دم در بده….

در حین اینکه با هم گفتگو می کنند،حاج رضا وسایل کارش را آماده می کند:

-خب آقا سینا بفرما یشین رو صندلی.

- چشم…راستی حاج رضا ! من هر بارکه میام روی صندلی سلمونی شما بشینم،خاطرات بچگی هام واسم مرور میشه…..عجب دورانی داشتیما!!!

سینا با حسرتی که در کلامش مشخص است ادامه می دهد:

ادامه »

 9 نظر

زندگی یعنی چه؟؟؟

07 فروردین 1395 توسط اقای تنها...

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند..

زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

“عیدتون مبارک”

 6 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10

کاربران آنلاین

  • مدرسه علميه حضرت فاطمه الزهراء سلام الله عليها آمل

رتبه

    قالب وبلاگ
    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ

    قالب وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس