جوان ایرانی،بازیچۀ دست غربی ها نیست
ساعت 9 صبح است.خورشید در آسمان… .
حاج رضا،آرایشگر پیر محله،با گفتن یک بسم الله درب سلمانی(آرایشگاه) را باز می کند….
چند دقیقه بعد پسری جوان وارد سلمانی میشود:
- سلام حاج رضا.
-به به. سلام آقا سینا. چه عجبه…یادی از آرایشگر پیر محلتون کردی….چطوری ؟خوبی؟
- ممنون.شما خوبید؟
حاج رضا با خنده می گوید:
- شما که خوب باشی ما هم خوبیم.بفر ما تو دم در بده….
در حین اینکه با هم گفتگو می کنند،حاج رضا وسایل کارش را آماده می کند:
-خب آقا سینا بفرما یشین رو صندلی.
- چشم…راستی حاج رضا ! من هر بارکه میام روی صندلی سلمونی شما بشینم،خاطرات بچگی هام واسم مرور میشه…..عجب دورانی داشتیما!!!
سینا با حسرتی که در کلامش مشخص است ادامه می دهد:
با بابام میومدم اینجا،همیشه هم بابام زرنگی می کرد و زودتر از من میومد که رو صندلی بشینه….
- آره …خدا پدرتو بیامرزه…خیلی آدم خوش مشربی بود….به قول گفتنی آدم باهاش کیف می کرد….خب آقا سینا سر مبارک رو چجوری اصلاح کنم؟
- حاج رضا اون فیلم رو دیدی که دیشب ساعت 10 شبکه 5 نشون می داد؟
- آره.یه چیزایی شو دیدم.
- همون مرده بود که نقش اصلی بود ،یه موهای باحالی هم داشت .
- خب
- می خوام موهام مثل اون بشه.
- یعنی می خوای از اون تقلید کنی؟
- آره مگه اشکالی داره؟
- اشکالش اینجاست که اون مدل مویی که تو دیدی،یه مدل موی غربیه و تو با این کار داری ازفرهنگ فاسد غرب پیروی می کنی…این کاره که اشتباهه.
- خب اکثر جوونا تو خیابون همین طوری میان بیرون…منم یکی از اونا؛دوست دارم جوونی ام رو بکنم.تا جوونم باید خوش باشم.موقع پیری که نمی تونم. بعدشم مدل،مدله دیگه.غربی و شرقی نداره که.
- آخه سینا جان تو با این کار داری به فرهنگ خودمون ضربه میزنی . از این هم گذشته، مگه تو نمیدونی که تشبه به کفار حرامه؟ واقعا حیف نیست فرهنگ اسلامی – ایرانی خودت رو ول کردی ،چسبیدی به اون غربی های بدبخت.اونا خودشون تو منجلاب هستند ،شما ها رو هم دارن میکشن پایین.
بعدش هم مگه جوونی کردن به گناه کردن و غرب زدگیه؟ جوونی به اینه که اعتقادات خودت رو قوی کنی…راه زندگیتو مشخص کنی….
حاج رضا کمی مکث می کند و ادامه می دهد:
- شما میدونی یه عده اون ور مرزها نشستند و دارن واسه شما جوونا نقشه می کشند؟هر روز یه چیزی به شما ها میگن و شما ها هم متاسفانه خام حرف های اونا میشید. یه روز شلوار پاره رو مد می کنن…روز بعد یاد میدن به پسرا که شبیه ماماناشون بشن….دوست دختر داشتن رو به عنوان یک ارزش به شماها تلقین می کنن و هزار تا کار دیگه…
جوان ایرانی که بازیچۀ دست غربی ها نیست…
سینا که اصلا گوشش به این حرف ها بدهکار نیست،می گوید:
- ای بابا! حاج رضا چقدر شلوغش می کنی….دیگه یه مدل مو که این حرفارو نداره…اون موقع که بابامون بود هی به ما می گفت چکار بکن چه کار نکن،حالا هم شما…
مگه شما نشنیدید که “خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو” ….الآن ما هم همرنگ جماعتِ جوونیم دیگه.
- پسرم! اولا که اگر امروز یه مدل موی غربی زدی،فردا یه لباس غربی و پس فردا یه شلوار پاره و پوره می پوشی و خیلی زود اعتقادات هم میشه غربی.
ثانیا جماعت داریم تا جماعت…جماعت مریض ارزش پیروی نداره.
ثالثا این ضرب المثل رو هم شما بشنو که “خواهی نشوی همرنگ رسوای جماعت باش".
سینا با عصبانیت از روی صندلی بلند می شود و زیر لب ، طوری که حاج رضا بشنود،می گوید: برو بابا…
و به سرعت بیرون رفت…
حاج رضا سری تکان می دهد و با خودش می گوید: کاش پدرش زنده بود…. .