آقای تنها...

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بعضی وقتا میگم ای کاش بود......

28 آبان 1394 توسط اقای تنها...

قرار گذاشتیم باهم بریم زیارت⭐امام رضا(ع)⭐️… بعدازچند روز من کارام هماهنگ شد و بیلیط هم گرفتم٬ اما فقط یه دونه! بیشتر پول نداشتم٬ و قرار بود پیش عده ای از رفقا که اردو میرفتن مشهد بریم٬ وفقط بلیط رفت و برگشت از خودمون باشه.
بهش گفتم هماهنگه شب راه آهنباش بچه های فلان جا که قرار بود باهاشون بریم شب حرکت میکنن٬ منم بلیط برا همون موقع گرفتم…
شب زنگ زد بهم گفت کجایی یه ربع دیگه قطارحرکت می کنه؟ گفتم من گیر کردم تو برو من خودمو می رسونم… مثل اینکه فهمیده بود تو راه که راضی شدم اون بره خودم نرم.
حالا در هر صورت صبح رسیده بودن مشهد٬ دم غروب بود که یکی از بچه های اون اردو زنگ زد گفت این رفیقت تا رسیدیم مشهد رفت حرم هنوزم نیومده! گفتم پیداش کن نگران شدم؛ سر نماز مغرب دیده بودنش تو حرم که گفته بود تا فلانی نیاد من نمیام بیرون حرم! از آقا خواستم…
…تهران مضطرب بودم٬ فکر کردم گم شده و… گوشیم زنگ خورد٬ یکی از بچه های تهرانپارس بود٬ گفت بلیط رفت و برگشت مشهد دارم هوایی٬ دوتا! اونی که قرار بود بیاد٬ نمیاد تو اگه میای بیا…
(مهمون من)
دو سه ساعت بعد حرم دیدمش از حال داشت میرفت٬ تقریبا دو روز بود غذا نخورده بود؛ تا منو دید بغلم کردو گفت ما بی معرفت نیستیم٬ دمت گرم آقا…
از خوشحالی و حالی که داشت گریم گرفت احساس کردم اصلا نمیشناسمش…
بعضی وقتا میگم ای کاش بود…..خدایا…سبک رفاقت ماروهم مثه شهدا کن……..
شهید علی خلیلی
شهید امر ب معروف ونهی از منکر

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 8 نظر

موضوعات: امام زمان لینک ثابت

نظر از:  
  • رنگ خدا
  • مدرسه معصومیه قیدار

سلام دوست عزيز عکسی در وبلاگ مان گذاشتیم لطفاً نظر خود را ارسال نمایید

1394/09/02 @ 14:46
نظر از: مرادی [عضو] 
  • شمیم ولایت
  • نشریه الکترونیکی پاسداران ولایت

سلام
روحش شاد

التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج

1394/09/01 @ 21:31
نظر از: یادگاری [عضو] 
  • یادگاری
  • عطر چفیه ها
  • وبلاگ حضرت زینب سلام الله علیها یزد
1394/08/30 @ 23:39
نظر از: یادگاری [عضو] 
  • یادگاری
  • عطر چفیه ها
  • وبلاگ حضرت زینب سلام الله علیها یزد

سلام……کاش بود..کاش بود….و کاش مهربانی ها از قلبمان نرود
*************

باسلام خانم یادگاری ..
به لطف مهربونی خدا از قلبمون نمیره….
حافظش باشین…رزقتون شهادت…

1394/08/30 @ 23:37
نظر از: آرام جانم [عضو] 
  • صادقانه 313

سلام ممنون از مطالب زیباتون.

1394/08/30 @ 15:56
نظر از: قمری نوحه سرا [عضو] 
  • ابوالفضل علمدار
  • قرار دلها

موفق باشید انشاء الله . بسیار زیبا بود . ما رو هم دعا کنید . واقعا از ته دل: رزقتون شهادت
**************************

از دعای قشنگتان کمال تشکر را داریم
حضور شما باعث دلگرمی ماست…

1394/08/29 @ 21:17
نظر از: فانوس [عضو] 
  • فانوس
  • ۞ تالار گفتگوي فانوس ۞
  • ۞ ۞ فانوس مصوٌر ۞ ۞
  • ۞ ۞ فانوس نت ۞ ۞
  • ۞ ۞ ۞فانوس راهنما۞ ۞ ۞

سلام انشا الله عزاداريهاتون مورد قبول حق باشد
از شما ممنونم كه به ما سر ميزنيد لطفتون مستدام وبلاگتون پابرجا و پر نور التماس دعا ي فراوان
سيدالشهداء سه بار به ديدن اين بانو آمدند
صاحب دارالسلام مرحوم محدث نورى مى فرمايد كه حج مولى حسن يزدى ، كه مرد عابد و با تقوا و پاكيزه اى و از جمله كسانى است كه در كنار قبر حضرت امير عليه السلام مجاورت داشته ، و حق همسايگى حضرت را بجا مى آورد و در انجام عبادت بسيار پشتكار دارد، او از حاج محمد على يزدى كه مردى ثقه و امين بود نقل كرد كه در يزد مرد صالح و فاضلى بود كه به فكر آخرت خويش بود، شبها در مقبره اى خارج شهر يزد كه مزار گويند مى خوابيد.
اين مرد همسايه اى داشت كه از كودكى در مكتب و غيره با هم بودند، تا اينكه بعدها شغل عشارى (باج خواهى و پول زورگرفتن ) را انتخاب كرد و تا آخر عمر هم چنين مى بود. تا اينكه مرد و در همان مقبره مذكور نزديك محلى كه حاج محمد على يزدى مى خوابيد او را دفن كردند، هنوز يك ماه نگذشته بود كه حاج محمد على او را در خواب ديد، با حالت زيبا و سر حال از نعمت ، او گويد: نزدش رفتم و به او گفتم : من اول و آخر و باطن و ظاهر كار تو را مى دانم ، تو از كسانى نبودى كه در باطن نيكو باشى ولى ظاهرت بخاطر برخى جهات چون تقيه يا ضرورت و يا كمك به مظلوم ، توجيه شود؟
و كار تو جز عذاب نتيجه اى نداشت ، چگونه به اين مقام رسيدى ؟! آن مرد گفت : آرى مساءله همانطور است كه تو گفتى ، من تا ديروز در سخت ترين عذاب بودم ، تا اينكه همسر استاد اشرف آهنگر از دنيا رفت و او را در اينجا دفن كردند و اشاره كرد به مكانى كه صد ذراع فاصله داشت و در همان شبى كه او را به خاك سپردند، حضرت امام حسين عليه السلام سه بار به ديدن او آمدند، و در مرتبه سوم دستور فرمود: تا عذاب را از اهل اين قبرستان بردارند، به اين جهت حال من نيكو شد و در نعمت و وسعت قرار گرفتم ،
حاج محمد على گويد: با تعجب از خواب بيدار شدم ، استاد اشرف آهنگر را نمى شناختم و جاى او را نمى دانستم ،
در ميان بازار آهنگرها جستجو نمود تا استاد اشرف را پيدا كرد، از او پرسيد، آيا شما همسر دارى ؟ گفت : داشتم ، ولى ديشب فوت نمود و او را در فلان جا دفن كرديم ، و همان جائى را گفت كه در خواب آن مرد به من نشان داد، از او پرسيد: آيا همسر شما به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود؟ گفت : خير، پرسيد: آيا مصيبت حضرت را مى نمود؟ گفت : خير، پرسيد: آيا او براى امام حسين مجلس مصيبت برپا مى كرد؟ جواب داد: خير، منظورت از اين سؤ الها چيست ؟ آن مرد داستان خواب خود را بيان كرد و گفت مى خواهم رمز آن ارتباط ميان او و امام حسين را دريابم ،
استاد اشرف گفت : آن زن همواره به خواندن زيارت عاشورا مداومت داشت

1394/08/28 @ 20:07
نظر از: صداقت...! [عضو] 
  • گهر عمر
  • محله با صفا
  • قلب های صبور!
  • و خدایی که در این نزدیکی است
  • این قوم نینوای تو را مشق می کنند
  • شعر بلاگ
  • ال لايب

می شود روزی که بی هم می شویم
یک به یک از جمع هم کم می شویم…
سلام
مثل همیشه زیبا بود و اثرگزار
موفق باشید
*************
زیبا بود
ازحضور شما کمال تشکر را داریم

1394/08/28 @ 18:59


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

کاربران آنلاین

رتبه

    قالب وبلاگ
    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ

    قالب وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس