سلام مادر...
06 اسفند 1395 توسط اقای تنها...
نمی دانم چه غمی دارد نام تو…
که بغض شکسته و فریاد می خواهد و چه خوب گفت فرزندت که برای مادر جوانمان بلند بلند گریه کنید….
غم تو فرق می کند با غم های دیگر…
غمت به اشک علی گره خورده و این یک عمر است که خانه خرابمان کرده….
غم فرزندت آهی از عمق جان است و اشکی جاری…، غم تو بغضی دردناک است…
بغضی که نه علی مصلحت به شکستن آن دید… و نه امروز ما اجازه ولیاقت شکستنش را داریم…
بغض تو کدورتی است برطرف نشدنی که مجبوریم در صدها لفافه بیانش کنیم…
نشکستن این بغض شاید بزرگترین دلیل شوق ظهور ماست… چرا که آن روز دیگر روز یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِر (1) است…
روز سینه زنی برای زهرا در حیاط کعبه …
روز نماز بر تربت فاطمه…
و روز کشیدن اشک علی از چاه…