چگونه جامعه ای اسلامی رو به انحطاط و نابودی میرود؟
امام حسین علیه¬السلام قبل از خروج از مكّه و رفتن به سمت کربلا صریحا اعلام فرمودند: «اَلا وَ مَنْ كانَ فينا باذِلاً مُهْجَتَهُ مُوَطِّنًا عَلي لِقاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا فَاِنّي راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللهُ»: «اي مردم هركس كه در راه ما آمادة بذل و بخشش خون خود است و مهياي دیدار و لقاء خداوند است، با ما بيايد كه ما فردا عازم رفتن هستيم ان شاءالله.»
خب ابتدای سفر امام حسین عده ی کثیری همراه امام شدند اما چه شد که ولی خدا در روز واقعه آن قدر تنها شد و تنها عده ای معدود آمادۀ گذشتن از خون خود برای لقاء و دیدار الهی بودند؟ چگونه شد جامعه ای که پیامبر اسلام را یاری کردند و به قدرت رساندند بعد از گذشتن چندسال از یاری ولی خدا دست کشیدند و بلکه عده ای از آنها در مقابله با او به جنگ پرداختند؟ میتوان از عوامل ایجاد کنندۀ این واقعۀ مهم درس گرفت و برای امتحانات بعدی خدا از جامعه آماده شد. امتحاناتی که قطعا از همه گرفته خواهد شد. خداوند متعال در سوره عنکبوت میفرماید: «آیا مردم گمان کردند همین که بگویند “ایمان آوردیم"، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟! ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم ( و اینها را نیز امتحان می کنیم)؛ باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد.»
بنابراین باید درک کنیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسینبنعلی علیهالسّلام، آقازادهی اول دنیای اسلام و پسر خلیفهی مسلمین، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت مینشست، سر بریدهاش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد!
“قرآن، دو عامل اساسی گمراهی را به مسلمین معرفی میکند. آن آیه این است که میفرماید: «فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوفَ يَلقَونَ غَيًّا»: «امّا پس از آنان، فرزندان ناشایستهای روی کار آمدند که نماز را تباه کردند، و از شهوات پیروی نمودند؛ که به زودی سرگشتگی و گمراهی خود را خواهند دید!» (۵۹ مریم). دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است:
۱- یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگی جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خدای متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن. ۲- دوم «و اتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوت رانیها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبی. به فکر جمعآوری ثروت، جمعآوری مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. این، درد اساسی و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامی، آن حالت آرمان خواهی از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینکه «دیگری جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم»، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد.” «برگرفته از بیانات رهبری در ۲۳/۴/۷۱»
اما علاوه بر این دو عامل اساسی و کلی، عوامل جزئی تر دیگری نیز بودند که یا به خاطر همین دو عامل اصلی بالا به وجود آمده بودند یا زمینه ساز این دو عامل شدند از جمله:
۱- شبههها و فتنههایی که در جامعه به وجود آمده بود و مانع آگاهی صریح و روشن مردم میشد. مثلا یکی از شبهات رایج آن زمان جملۀ “حسبنا کتاب الله” بوده است که ضرورت وجود امامی برای شرح و توضیح کتاب خدا را مورد سوال قرار میداده و شک وجود داشته که اصلا چرا باید امامی باشد که مردم را به سوی هدایت راهنمایی کند و میگفتند: «ما که کتاب خدا در دستمان است همان برایمان کافی است.»
۲- کتمان فضایل و کرامات اهل بیت و در مقابل، با فضیلت نشان دادن دروغین شخصیتهایی به جای اهل بیت بود که موجب گمراهی در انتخاب مردم میشد.
۳- تحریف معنای دین و مسلمان بودن: تحریفی که دین را مجموعه ای از احکام ظاهری و فردی میدانست و فوقش تجارب باطنی و حالات معنوی و اخلاقیات محدود هم به آن اضافه میکرد و نقشی اجتماعی و سیاسی برای آن قائل نبود در حالیکه مسلمانی به معنای تسلیم بودن زمانی در انسان ثبوت پیدا میکند که انسان در مقابل ولی خدا تسلیم شود (۳۱ آل عمران). تولی به ولی خدا گوهر دین است و برای تفسیر دین باید به ولی معصوم و علمای باتقوای متصل به علم معصوم رجوع کرد و این رجوع همه جانبه است و در زمینههای اجتماعی و سیاسی هم باید وجود داشته باشد.
۴- یکی دیگر از عوامل تنهایی ولی خدا بالا بودن هدف در دستگاه الهی است. هدف اصلی ایشان تامین شهوات و غرایز مردم نبود و گاها با آن متعارض میشد به همین دلیل انبیای الهی در جوامعی که ادراکشان ضعیف و تعلقاتشان به دنیا شدید بود به دلیل دعوت به معاد و جهان پس از مرگ به جنون متهم میشدند. با اینکه این دعوت برای انبیا بسیار گران تمام میشد و موجب تنهایی آنها میشد ولی آنها دست از آرمانها برنداشتند و میخواستند انسان را به مقام اخلاص و توحید برسانند. وقتی هدف رفیع شد طبیعی است که همرهان واقعی کمتر و دیرتر پیدا میشوند.
۵- از سوی دیگر اولیای الهی نیز حاضر نیستند با حیله و تزویر مردم را به سوی خود جمع کنند و به هدف برسانند بلکه میخواهند مردم از سر بصیرت و آگاهی، خدا را انتخاب کنند تا تکلیف و رشد معنی پیدا کند. با توجه به هدف انبیا مردم نباید به قیمت تبلیغات دروغ، هدایت شوند. سیدالشهدا (ع) در حرکت خود با وعدۀ رسیدن به قدرت و غنایم، مردم را جمع نکرد، بلکه برعکس بارها در بین راه هشدار داد که پایان این راه مخاطره آمیز قدرت و حکومت نیست بلکه پایان آن شهادت است. در مقابل سفرهی سفیانی و ابن زیاد رنگین تر بود و پر بود از وعدههای پول و قدرت و مظاهر دنیا و تبلیغات دروغ و فریب دادن مردم با تطمیع و تهدید و تحقیر.
ان شاءالله با عبرت گرفتن از این واقعه در امتحانات و فتن الهی موفق بیرون آییم چراکه بنای خدا بر این است که فتنه ای اتفاق بیفتند تا صفوف حق و باطل از هم جدا شوند (سوره انعام ۱۱۲- ۱۱۳). و این اتفاق صحنه را برای امتحان فراهم میکند. اینجاست که انسان از عاقبت خویش میترسد و به نقش نالههای شبانه و دعاهای سحرگاهی پی میبرد و میفهمد که از امتحانات خدا به جز به خدا و سفینههای نجات او پناهی نیست.